گذشتهی ساده:
rusticatedشکل سوم:
rusticatedسومشخص مفرد:
rusticatesوجه وصفی حال:
rusticatingروستایینما کردن (سبک روستایی به چیزی دادن)
a rusticated wall
دیوار روستایینماشده
The artist decided to rusticate the wooden table.
هنرمند تصمیم گرفت میز چوبی را روستایینما کند.
انگلیسی بریتانیایی قدیمی اخراج کردن (موقتی) (دانشجو یا دانشآموز به عنوان تنبیه)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The disciplinary committee voted to rusticate the student.
کمیتهی انضباطی رأی به اخراج موقت این دانشآموز داد.
The dean chose to rusticate the student for an entire academic year.
رئیس دانشگاه تصمیم گرفت که دانشجو را به مدت یک سال تحصیلی اخراج کند.
ساکن ده شدن، در روستا ساکن شدن، زندگی روستایی اختیار کردن، به روستا فرستادن (برای زندگی)
In summertime, we used to rusticate.
تابستانها به دهات میرفتیم.
a long period of rustication
دوران طولانی زندگی روستایی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rusticate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rusticate