فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Rusticate

ˈrʌstɪkeɪt ˈrʌstɪkeɪt

گذشته‌ی ساده:

rusticated

شکل سوم:

rusticated

سوم‌شخص مفرد:

rusticates

وجه وصفی حال:

rusticating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

روستایی‌نما کردن (سبک روستایی به چیزی دادن)

a rusticated wall

دیوار روستایی‌‌نما‌شده

The artist decided to rusticate the wooden table.

هنرمند تصمیم گرفت میز چوبی را روستایی‌نما کند.

verb - transitive

انگلیسی بریتانیایی قدیمی اخراج کردن (موقتی) (دانشجو یا دانش‌آموز به عنوان تنبیه)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The disciplinary committee voted to rusticate the student.

کمیته‌ی انضباطی رأی به اخراج موقت این دانش‌آموز داد.

The dean chose to rusticate the student for an entire academic year.

رئیس دانشگاه تصمیم گرفت که دانشجو را به مدت یک سال تحصیلی اخراج کند.

verb - intransitive verb - transitive

ساکن ده شدن، در روستا ساکن شدن، زندگی روستایی اختیار کردن، به روستا فرستادن (برای زندگی)

In summertime, we used to rusticate.

تابستان‌ها به دهات می‌رفتیم.

a long period of rustication

دوران طولانی زندگی روستایی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rusticate

  1. verb Suspend temporarily from college or university, in England
    Synonyms:
    send-down

ارجاع به لغت rusticate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rusticate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rusticate

لغات نزدیک rusticate

پیشنهاد بهبود معانی