Patter

ˈpæt̬ər ˈpætə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    pattered
  • شکل سوم:

    pattered
  • سوم‌شخص مفرد:

    patters
  • وجه وصفی حال:

    pattering
  • شکل جمع:

    patters

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adverb
ذکر کردن، به‌طور سریع وردخواندن، تند‌تند حرف زدن، لهجه محلی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- the patter of rain on leaves
- صدای چک‌چک باران بر روی برگ‌ها
- She pattered rapidly down the stairs.
- او به‌سرعت تلپ‌تلپ‌کنان از پله‌ها پایین رفت.
- As he was pattering his prayers, his thoughts were on his money.
- همان‌طور که زیر لبی نماز می‌خواند، فکرش متوجه پول‌هایش بود.
- I too would pattered away in church like all the rest.
- مانند دیگران من هم در کلیسا با بی‌توجهی پچ‌پچ می‌کردم.
- the pretentious patter of some sociologists
- زبان حرف‌های خودنمایانه‌ی برخی از جامعه‌شناسان
- the incessant patter of those old communists
- چرندیات تمام‌نشدنی آن کمونیست‌های پیر
- college students who could patter in English or French
- دانشجویان دانشگاه که می‌توانستند انگلیسی یا فرانسه به هم ببافند
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد patter

  1. noun light walk; soft beat
    Synonyms: chatter, pad, pat, pelt, pitapat, pitter-patter, rat-a-tat, rattle, scurry, scuttle, skip, tap, tiptoe, trip
  2. noun casual talk
    Synonyms: argot, cant, chatter, dialect, jabber, jargon, jive, line, lingo, monologue, patois, pitch, prattle, slant, spiel, vernacular
    Antonyms: quiet, silence
  3. verb gab, chatter
    Synonyms: babble, blab, clack, hold forth, jabber, jaw, prate, prattle, rattle, spiel, spout, tattle, yak, yakety-yak
    Antonyms: be silent

ارجاع به لغت patter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «patter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/patter

لغات نزدیک patter

پیشنهاد بهبود معانی