فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Pitapat

American: ˈpɪtəˌpæt British: ˈpɪtəˈpæt

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb

با ضربه‌های تند و متوالی، تپ‌تپ، تاپ‌تاپ

My heart went pitapat.

قلبم تاپ تاپ کرد.

She came running pitapat down the corridor in her bare feet.

او با پای برهنه تاپ‌تاپ در راهرو می‌دوید.

adverb noun verb - intransitive

تپ تپ کردن، تاپ تاپ کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

Love pitapatted in their hearts.

قلب‌های آن‌ها از شدت عشق تاپ‌تاپ می‌کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت pitapat

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pitapat» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pitapat

لغات نزدیک pitapat

پیشنهاد بهبود معانی