گذشتهی ساده:
bleatedشکل سوم:
bleatedسومشخص مفرد:
bleatsوجه وصفی حال:
bleatingشکل جمع:
bleatsبعبع کردن، صدای بزغاله کردن، ناله کردن، بعبع
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She heard a lamb bleating in the garden.
شنید که برهای در باغ بعبع میکند.
the bleat of a goat
بعبع بز
the bleats of frightened children
سر و صدای کودکان وحشتزده
Ahmad bleated, "why don't you sign it then?"
احمد با لحن نالهمانندی گفت: «پس چرا آن را امضا نمیکنی؟»
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bleat» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bleat