فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Comma

ˈkɑːmə ˈkɒmə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    commas

معنی‌ها

  • noun countable B1
    نام این نشان (، )
  • noun countable
    ویرگول، واوک
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد comma

  1. noun Anglewing butterfly with a comma-shaped mark on the underside of each hind wing
    Synonyms: interval, comma butterfly, mark, pause, punctuation, Polygonia comma

ارجاع به لغت comma

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «comma» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/comma

لغات نزدیک comma

پیشنهاد بهبود معانی