با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Tyranny

ˈtɪrəni ˈtɪrəni
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable
    سیاست حکومت استبدادی
    • - Living under tyranny is oppressive and suffocating.
    • - زندگی تحت حکومت استبدادی ظالمانه و خفقان‌آور است.
    • - The citizens longed for freedom from the grips of tyranny.
    • - شهروندان آرزوی آزادی از چنگال حکومت استبدادی را داشتند.
  • noun
    استبداد، ظلم، ستم، بیداد، ظلم و جور
    • - Free speech is essential to prevent the rise of tyranny in society.
    • - برای جلوگیری از ظهور استبداد در جامعه، آزادی بیان ضروری است.
    • - the husband's tyranny
    • - ظلم و جور شوهر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد tyranny

  1. noun dictatorship
    Synonyms: absolutism, authoritarianism, autocracy, coercion, cruelty, despotism, domination, fascism, high-handedness, imperiousness, monocracy, oligarchy, oppression, peremptoriness, reign of terror, severity, terrorism, totalitarianism, totality, unreasonableness
    Antonyms: democracy

ارجاع به لغت tyranny

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tyranny» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tyranny

لغات نزدیک tyranny

پیشنهاد بهبود معانی