با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Wrack

ræk ræk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun adverb
کشتی شکستگی، خرابی، بدبختی، آشغال سبزی، خراب کردن، ویران شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wrack

  1. noun The act of destroying or state of being destroyed
    Synonyms: bane, destruction, devastation, havoc, ruin, ruination, undoing, wreck, wreckage
  2. noun The remains of something destroyed, disintegrated, or decayed
    Synonyms: rack, debris, rubble, ruin, wreck, wreckage
  3. verb To cause the complete ruin or wreckage of
    Synonyms: destroy, wreck, ruin, bankrupt, break down, cross up, demolish, avenge, finish, calamity, decimate, shatter, defeat, bust-up, sink, smash, destruction, spoil, kelp, torpedo, undo, seaweed, wash up, shipwreck, torment, total, trash, vengeance, wreckage
  4. noun Growth of marine vegetation especially of the large forms such as rockweeds and kelp
    Synonyms: sea wrack

ارجاع به لغت wrack

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wrack» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wrack

لغات نزدیک wrack

پیشنهاد بهبود معانی