فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Shipwreck

ˈʃɪprek ˈʃɪp-rek

گذشته‌ی ساده:

shipwrecked

شکل سوم:

shipwrecked

سوم‌شخص مفرد:

shipwrecks

وجه وصفی حال:

shipwrecking

شکل جمع:

shipwrecks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable

کشتی‌شکستگی، غرق کشتی، غرق

we are shipwrecked, blow, oh, favorable wind!

کشتی‌شکستگانیم، ای باد شرطه برخیز!

The survivors of the shipwreck were rescued by a passing fishing boat.

بازماندگان کشتی غرق‌شده توسط یک قایق ماهیگیری درحال عبور نجات یافتند.

verb - transitive

کشتی‌شکسته شدن، غرق شدن (کشتی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The captain's negligence ultimately shipwrecked the entire crew and passengers.

غفلت کاپیتان در نهایت باعث غرق شدن کل خدمه و مسافران شد.

The pirate's cunning plan was to intentionally shipwreck rival ships and steal their treasures.

نقشه حیله‌گر دزدان دریایی این بود که عمداً کشتی‌های رقیب را غرق کنند و گنج‌های آن‌ها را بدزدند.

verb - transitive

تباه کردن، ناکام کردن، به هم زدن

That hasty marriage shipwrecked his life.

آن ازدواج شتاب‌آمیز زندگی او را تباه کرد.

The economic crisis threatened to shipwreck the stability of the nation's financial system.

بحران اقتصادی ثبات سیستم مالی کشور را به هم زد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shipwreck

  1. verb to damage, disable, or destroy (a seacraft)
    Synonyms:
    wreck
  1. noun an accident that destroys a ship at sea
    Synonyms:
    loss wreck sinking destruction

ارجاع به لغت shipwreck

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shipwreck» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shipwreck

لغات نزدیک shipwreck

پیشنهاد بهبود معانی