فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Shipwreck

ˈʃɪprek ˈʃɪp-rek
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    shipwrecked
  • شکل سوم:

    shipwrecked
  • سوم شخص مفرد:

    shipwrecks
  • وجه وصفی حال:

    shipwrecking
  • شکل جمع:

    shipwrecks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable uncountable
    کشتی‌شکستگی، غرق کشتی، غرق
    • - we are shipwrecked, blow, oh, favorable wind!
    • - کشتی‌شکستگانیم، ای باد شرطه برخیز!
    • - The survivors of the shipwreck were rescued by a passing fishing boat.
    • - بازماندگان کشتی غرق‌شده توسط یک قایق ماهیگیری درحال عبور نجات یافتند.
  • verb - transitive
    کشتی‌شکسته شدن، غرق شدن (کشتی)
    • - The captain's negligence ultimately shipwrecked the entire crew and passengers.
    • - غفلت کاپیتان در نهایت باعث غرق شدن کل خدمه و مسافران شد.
    • - The pirate's cunning plan was to intentionally shipwreck rival ships and steal their treasures.
    • - نقشه حیله‌گر دزدان دریایی این بود که عمداً کشتی‌های رقیب را غرق کنند و گنج‌های آن‌ها را بدزدند.
  • verb - transitive
    تباه کردن، ناکام کردن، به هم زدن
    • - That hasty marriage shipwrecked his life.
    • - آن ازدواج شتاب‌آمیز زندگی او را تباه کرد.
    • - The economic crisis threatened to shipwreck the stability of the nation's financial system.
    • - بحران اقتصادی ثبات سیستم مالی کشور را به هم زد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد shipwreck

  1. verb To damage, disable, or destroy (a seacraft)
    Synonyms: wreck
  2. noun An accident that destroys a ship at sea
    Synonyms: wreck, destruction, sinking, loss

ارجاع به لغت shipwreck

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shipwreck» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shipwreck

لغات نزدیک shipwreck

پیشنهاد بهبود معانی