آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۹ آذر ۱۴۰۴

    X-ray

    ˈeks reɪ ˈeks reɪ

    گذشته‌ی ساده:

    X-rayed

    شکل سوم:

    X-rayed

    سوم‌شخص مفرد:

    x-rays

    وجه وصفی حال:

    X-raying

    شکل جمع:

    x-rays

    توضیحات:

    اشتباه‌های رایج نوشتاری این لغت x ray و xray هستند.

    معنی x-ray | جمله با x-ray

    noun countable B2

    اشعه‌ی ایکس، پرتوی ایکس

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    A CT scan uses X rays to take a picture of everything under the skin.

    سی‌تی‌اسکن از پرتو ایکس به‌منظورِ گرفتن عکس از همه چیز در زیر پوست استفاده می‌کند.

    X rays are used by doctors to examine the bones or organs inside our body.

    پزشکان از پرتو ایکس به‌منظورِ بررسی استخوان‌ها یا اندام‌های داخلی بدن ما استفاده می‌کنند.

    noun countable

    پزشکی عکس‌ رادیوگرافی

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    The doctor examined the x-ray of my broken arm.

    دکتر عکس رادیوگرافی دست شکسته‌ام را بررسی کرد.

    The nurse handed me the x-ray of my abdomen for the doctor to review.

    پرستار عکس رادیوگرافی شکمم را به من داد تا دکتر بررسی کند.

    noun countable

    پزشکی پرتونگاری، رادیوگرافی، عکس‌برداری با اشعه‌ی ایکس

    The tumour showed up on the X ray.

    تومور در رادیوگرافی نشان داده شد.

    The X ray showed a slight irregularity in one lung.

    پرتونگاری یک بی‌نظمی جزئی را در یک ریه نشان داد.

    verb - transitive

    عکس‌برداری کردن (با اشعه‌ی ایکس)

    The doctor x-rayed my arm to check for any fractures.

    دکتر از دستم عکس‌برداری کرد تا شکستگی را بررسی کند.

    The technician x-rayed the patient's chest to examine their lungs.

    تکنسین از قفسه‌ی سینه‌ی بیمار عکس‌برداری کرد تا ریه‌های او را معاینه کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد x-ray

    1. noun inside look
      Synonyms:
      radioactivity radiograph fluoroscope encephalogram Röntgen rays cathode rays ultraviolet rays actinism refractometry
    1. noun picture of inside a body
      Synonyms:
      radiograph Roentgen rays radioactivity fluoroscope actinism cathode rays ultraviolet rays encephalogram refractometry

    سوال‌های رایج x-ray

    گذشته‌ی ساده x-ray چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده x-ray در زبان انگلیسی X-rayed است.

    شکل سوم x-ray چی میشه؟

    شکل سوم x-ray در زبان انگلیسی X-rayed است.

    شکل جمع x-ray چی میشه؟

    شکل جمع x-ray در زبان انگلیسی x-rays است.

    وجه وصفی حال x-ray چی میشه؟

    وجه وصفی حال x-ray در زبان انگلیسی X-raying است.

    سوم‌شخص مفرد x-ray چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد x-ray در زبان انگلیسی x-rays است.

    ارجاع به لغت x-ray

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «x-ray» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/x-ray

    لغات نزدیک x-ray

    • - x-radiation
    • - x-rated
    • - x-ray
    • - x-ray therapy
    • - X-ray tube
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.