فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Lens

lenz lenz

شکل جمع:

lenses

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

عدسی، لنز (یکی از ابزارهای نوری که از ماده‌های شفاف مانند شیشه و پلاستیک ساخته می‌شود و در عینک طبی و ذره‌بین و دوربین و غیره کاربرد دارد)

a camera lens

عدسی دوربین عکاسی

a telescope's large lens

عدسی بزرگ تلسکوپ (ستاره‌نما)

noun countable

لنز، عدسک (که روی قرنیه چشم قرار می‌گیرد)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

She wore a lens to correct her nearsighted vision.

او برای اصلاح دید نزدیک‌بین خود از لنز استفاده می‌کرد.

The optometrist recommended a new lens for better clarity.

اپتومتریست برای وضوح بهتر عدسک جدیدی را توصیه کرد.

noun countable

کالبدشناسی عدسی، لنز (جزئی شفاف از ساختار چشم که همراه با قرنیه پرتوهای نور را شکسته و آن‌ها را روی شبکیه متمرکز می‌کند)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

مشاهده

Cataracts can cause clouding of the lens.

آب‌مروارید می‌تواند باعث کدر شدن عدسی شود.

The surgeon replaced the damaged lens in my eye with an artificial one.

جراح لنز آسیب‌دیده‌ی چشمم را با یک لنز مصنوعی جایگزین کرد.

noun

فیزیک هم‌گراگر (انواع اسباب‌هایی که برای متمرکز کردن امواج صدا یا مایکروویو یا الکترون و غیره به کار می‌رود)

The ultrasound machine has a special lens that directs sound waves for medical imaging.

دستگاه فراصوت دارای هم‌گراگر مخصوصی است که امواج صوتی را برای تصویربرداری پزشکی هدایت می‌کند.

In telecommunications, a lens is used to direct microwaves for data transmission.

در ارتباطات ازراه‌دور، از هم‌گراگر به‌منظور هدایت امواج مایکروویو برای انتقال داده استفاده می‌شود.

noun

مجازی دیدگاه، منظر، دریچه، لنز

She viewed the situation through a different lens.

او وضعیت را از دیدگاه متفاوتی دید.

Using a historical lens, we can better understand the context of the event.

با استفاده از لنز تاریخی، می‌توانیم زمینه‌ی رویداد را بهتر درک کنیم.

noun

عدسی (گرانشی)

The presence of a massive lens in space can help astronomers study distant objects.

وجود عدسی عظیم در فضا می‌تواند به اخترشناسان در مطالعه‌ی اجرام دور کمک کند.

Scientists have discovered a new lens in deep space.

دانشمندان در اعماق فضا عدسی جدیدی را کشف کردند.

verb - transitive informal

به تصویر کشیدن

The filmmakers chose to lens the movie in black and white.

سازندگان فیلم تصمیم گرفتند فیلم را سیاه‌وسفید به تصویر بکشند.

The production team worked hard to lens the entire movie in just two weeks.

تیم سازنده سخت کار کردند تا تنها در دو هفته کل فیلم را به تصویر بکشند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lens

  1. noun a transparent optical device used to converge or diverge transmitted light and to form images
    Synonyms:
    glass optic eyeglass spectacles contact camera microscope eyepiece optical-instrument monocle bifocal trifocal meniscus lens system genus Lens
  1. noun biconvex transparent body situated behind the iris in the eye; its role (along with the cornea) is to focuses light on the retina
    Synonyms:
    crystalline lens lens of the eye
  1. noun electronic equipment that uses a magnetic or electric field in order to focus a beam of electrons
    Synonyms:
    electron lens

ارجاع به لغت lens

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lens» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lens

لغات نزدیک lens

پیشنهاد بهبود معانی