با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Camera

ˈkæmrə ˈkæmrə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    cameras

معنی‌ها و نمونه‌جمله

  • noun countable A1
    دوربین یا جعبه عکاسی، دوربین عکاسی، دوربین (فیلمبرداری و تلویزیون و ویدیو)
    • - Some politicians say one thing when they are on T.V. camera and quite another when they are off camera.
    • - برخی از سیاستمداران هنگامی که مقابل دوربین تلویزیون هستند یک حرف و وقتی که دور از آن هستند حرف کاملاً متفاوتی میزنند.
  • (در اصل) اتاق، اتاق کار (به ویژه اتاق کار ویژه ی قاضی)، دیوان
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد camera

  1. noun photographic equipment
    Synonyms: 35mm, camcorder, Kodak, Polaroid, video camera

Collocations

Idioms

  • in camera

    محرمانه، (بیشتر در مورد دادگاه یا مذاکرات) بدون حضور خبرنگار و عکاس و تماشاچی

  • off camera

    خارج از میدان پوشش دوربین، خارج از فیلم یا تلویزیون

  • on camera

    در داخل میدان پوشش دوربین، در فیلم، در تلویزیون

ارجاع به لغت camera

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «camera» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ فروردین ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/camera

لغات نزدیک camera

پیشنهاد بهبود معانی