فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Snapshot

ˈsnæpʃɑːt ˈsnæpʃɒt

شکل جمع:

snapshots

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable informal

عکس (آماتور)

She took a snapshot of her friends

او از دوستانش عکس گرفت.

The family gathered together for a snapshot.

خانواده دور هم جمع شدند تا عکس بگیرند.

noun countable

نگاه کلی، نگاه اجمالی، تصویر کلی، دید کلی (از چیزی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The survey provides a snapshot of public opinion on the issue.

این نظرسنجی نگاهی کلی از افکار عمومی در مورد این موضوع ارائه می‌دهد.

The report gives a snapshot of the company's financial performance over the past year.

در این گزارش تصویر کلی‌ای از عملکرد مالی این شرکت در سال گذشته ارائه شده است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد snapshot

  1. noun a human likeness
    Synonyms:
    action shot candid camera shot
  1. noun an informal photograph; usually made with a small hand-held camera
    Synonyms:
    photo shot snap print

ارجاع به لغت snapshot

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «snapshot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/snapshot

لغات نزدیک snapshot

پیشنهاد بهبود معانی