بهگرمی (احساسات و غیره)
She demonstratively hugged her sister
بهگرمی خواهرش را در آغوش گرفت.
He demonstratively kissed his wife on the forehead, letting her know how much he loved her.
بهگرمی پیشانی همسرش را بوسید و به او گفت که چقدر او را دوست دارد.
از راه اثبات، با نشان دادن، با دلیل
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The teacher demonstratively showed the class how to solve the math problem on the whiteboard.
معلم از راه اثبات به کلاس نشان داد که چگونه مسئلهی ریاضی را روی وایتبرد حل کنند.
She demonstratively pointed out the flaws in his argument during the debate.
او در طول مناظره با دلیل به اشکالات استدلال او اشاره کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «demonstratively» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/demonstratively