با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Say-so

ˈseɪsoʊ ˈseɪsəʊ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun informal
اجازه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- I can't make any decisions without her say-so.
- نمی‌توانم بدون اجازه‌ی او تصمیم بگیرم.
- He didn't have the say-so to sign the contract.
- او اجازه نداشت قرارداد را امضا کند.
noun informal
حرف (بدون مدرک)
- I don't trust his say-so.
- من به حرف او اعتماد ندارم.
- His say-so is not enough to convince me.
- حرفش من را قانع نمی‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد say-so

  1. noun The right and power to command, decide, rule, or judge
    Synonyms: authority, command, control, domination, dominion, jurisdiction, mastery, might, power, authorization, prerogative, sovereignty, sway, authorisation, potency, dominance
  2. noun The right or chance to express an opinion or participate in a decision
    Synonyms: say, suffrage, pronouncement, voice, vote, dictum

ارجاع به لغت say-so

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «say-so» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/say-so

لغات نزدیک say-so

پیشنهاد بهبود معانی