فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Pivotal

ˈpɪvətl ˈpɪvətl

صفت تفضیلی:

more pivotal

صفت عالی:

most pivotal

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

محوری، اساسی، مؤثر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

a pivotal shaft

میله‌ی محوری

one of the pivotal events in the history of Iran

یکی از رویدادهای سرنوشت‌ساز در تاریخ ایران

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He holds a pivotal position in this company.

در این شرکت یک مقام کلیدی دارد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pivotal

  1. adjective important
    Synonyms:
    essential vital critical crucial decisive principal central focal determining momentous cardinal ruling overriding overruling climactic
    Antonyms:
    unimportant inconsequential unsubstantial

ارجاع به لغت pivotal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pivotal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pivotal

لغات نزدیک pivotal

پیشنهاد بهبود معانی