آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲ آذر ۱۴۰۴

    Pixel

    ˈpɪksl ˈpɪksl

    شکل جمع:

    pixels

    معنی pixel | جمله با pixel

    noun countable

    آمیزواج پیکسل (هر یک از عناصر گسسته‌ی کوچک در تلویزیون یا نمایشگر و غیره که با هم یک تصویر را تشکیل می‌دهند)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی آمیزواج

    مشاهده

    I can see every detail in this photo thanks to the high number of pixels.

    می‌توانم تمام جزئیات این عکس را به لطف تعداد بالای پیکسل‌ها ببینم.

    I noticed a dead pixel on my computer monitor.

    متوجه یک پیکسل سوخته در نمایشگرم شدم.

    noun countable

    پیکسل (هر یک از عناصر آشکارساز حسگر نوری حالت جامد)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    This device measures the intensity of light hitting each individual pixel.

    این دستگاه شدت تابش نور به هر پیکسل را اندازه‌گیری می‌کند.

    The optical sensor scans each individual pixel.

    حسگر نوری تک‌تک پیکسل ها را اسکن می‌کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد pixel

    1. noun (computer science) the smallest discrete component of an image or picture on a CRT screen (usually a colored dot)
      Synonyms:
      picture element pel

    سوال‌های رایج pixel

    شکل جمع pixel چی میشه؟

    شکل جمع pixel در زبان انگلیسی pixels است.

    معنی pixel به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی pixel در زبان فارسی به «پیکسل» ترجمه می‌شود.

    پیکسل کوچک‌ترین واحد سازنده‌ی یک تصویر دیجیتال است و در واقع نقطه‌ای از نور یا رنگ به شمار می‌آید که با تجمع میلیون‌ها نمونه از آن، یک تصویر کامل بر روی صفحه‌نمایش شکل می‌گیرد. هر پیکسل دارای اطلاعات مربوط به رنگ و میزان روشنایی است و با تغییر همین مقادیر، تصویر نهایی شکل می‌گیرد. بنابراین کیفیت، وضوح و جزئیات یک تصویر دیجیتال وابسته به تعداد و تراکم پیکسل‌ها است.

    پیکسل‌ها معمولاً در قالب شبکه‌ای منظم کنار هم قرار می‌گیرند و هرکدام به‌وسیله‌ی سه مؤلفه‌ی اصلی رنگی—قرمز، سبز و آبی—مقدار رنگ نهایی خود را تشکیل می‌دهند. وقتی این نقاط از فاصله‌ی مناسب مشاهده می‌شوند، چشم انسان آن‌ها را به صورت یک تصویر پیوسته و بدون مرزهای جداگانه می‌بیند. این ویژگی بر اساس نحوه‌ی پردازش دیداری انسان شکل می‌گیرد و اساس ساخت تصاویر دیجیتال و نمایشگرها را تشکیل می‌دهد.

    مفهوم پیکسل در حوزه‌های مختلف فناوری مانند عکاسی دیجیتال، مانیتورها، تلفن‌های هوشمند، تلویزیون‌ها و نرم‌افزارهای گرافیکی کاربرد فراوان دارد. در این حوزه‌ها، وضوح تصویری معمولاً با تعداد پیکسل‌ها سنجیده می‌شود. برای مثال عبارت‌هایی مانند Full HD یا 4K به تعداد پیکسل‌های موجود در تصویر اشاره دارند که هر چه این مقدار بیشتر باشد، تصویر واضح‌تر و جزئیات بیشتری قابل مشاهده است.

    پیکسل‌ها نه‌تنها در نمایش تصاویر، بلکه در فرایند ثبت آن‌ها نیز نقشی اساسی دارند. حسگرهای دوربین‌های دیجیتال از مجموعه‌ای از پیکسل‌های حساس به نور تشکیل شده‌اند که هرکدام میزان نور دریافتی را به اطلاعات دیجیتال تبدیل می‌کنند. به همین دلیل، تعداد و کیفیت پیکسل‌های حسگر در تعیین کیفیت نهایی عکس نقش مهمی ایفا می‌کند.

    از منظر کاربردهای تخصصی، پیکسل‌ها مبنای تحلیل‌های گرافیکی، طراحی دیجیتال و حتی پردازش تصویر هستند. الگوریتم‌های رایانه‌ای برای شناسایی الگو، پردازش رنگ، تشخیص چهره یا تجزیه‌وتحلیل ویدئو، با داده‌های پیکسلی کار می‌کنند و اطلاعات را در سطح همین نقاط کوچک بررسی و تفسیر می‌نمایند. پیکسل نه تنها یک نقطه‌ی ساده‌ی تصویری، بلکه واحد بنیادین درک ماشینی و انسانی از تصاویر دیجیتال است.

    ارجاع به لغت pixel

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «pixel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pixel

    لغات نزدیک pixel

    • - pivotal
    • - pix
    • - pixel
    • - pixie
    • - pixilated
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.