امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Pixie

ˈpɪksi ˈpɪksi
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

همچنین pixy نیز نوشته می‌شود ولی حالت نوشتار pixie رایج است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
پیکسی، پریزاد (موجودی از خانواده‌ی جن‌ها که در داستان‌های فولکلور و کودکان معمولاً به شکلی کوچک و انسان‌مانند و با گوش‌های نوک‌تیز و کلاه نوک‌تیز به تصویر کشیده می‌شود)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- My daughter believes that the garden is home to a family of pixies that come out at night.
- دخترم معتقد است که این باغ خانه‌ی خانواده‌ای از پیکسی‌هاست که شب‌ها بیرون می‌آیند.
- The little girl dressed up as a pixy for Halloween.
- دختر کوچولو برای هالووین همانند پریزاد لباس پوشیده بود.
noun countable
زن یا دختر بازیگوش و شیطون
- The pixie at the party was the center of attention.
- زن بازیگوش در مهمانی کانون توجه بود.
- The dance floor was filled with pixies
- محوطه‌ی رقص پر از دختران شیطون بود.
noun
پیکسی (مدل مویی کوتاه که در پشت و دور سر کوتاه و در بالای سر کمی بلندتر و دارای چتری خیلی کوتاه است)
- The pixie was a popular hairstyle among celebrities in the 1960s.
- پیکسی در دهه‌ی ۱۹۶۰ مدل موی محبوبی بین سلبریتی‌ها بود.
- She looked stunning with her pixie.
- او با مدل موی پیکسی خود خیره‌کننده به نظر می‌رسید.
adjective
بازیگوش، شیطون
- the pixie child
- بچه‌ی بازیگوش
- The pixy kitten darted around the room.
- بچه‌گربه‌ی شیطون دور اتاق به‌سرعت حرکت می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pixie

  1. noun fairy
    Synonyms:
    bogie brownie elf fay gnome goblin gremlin hob imp leprechaun nisse puck spirit sprite

ارجاع به لغت pixie

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pixie» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pixie

لغات نزدیک pixie

پیشنهاد بهبود معانی