فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Pixie

ˈpɪksi ˈpɪksi
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

همچنین pixy نیز نوشته می‌شود ولی حالت نوشتار pixie رایج است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    پیکسی، پریزاد (موجودی از خانواده‌ی جن‌ها که در داستان‌های فولکلور و کودکان معمولاً به شکلی کوچک و انسان‌مانند و با گوش‌های نوک‌تیز و کلاه نوک‌تیز به تصویر کشیده می‌شود)
    • - My daughter believes that the garden is home to a family of pixies that come out at night.
    • - دخترم معتقد است که این باغ خانه‌ی خانواده‌ای از پیکسی‌هاست که شب‌ها بیرون می‌آیند.
    • - The little girl dressed up as a pixy for Halloween.
    • - دختر کوچولو برای هالووین همانند پریزاد لباس پوشیده بود.
  • noun countable
    زن یا دختر بازیگوش و شیطون
    • - The pixie at the party was the center of attention.
    • - زن بازیگوش در مهمانی کانون توجه بود.
    • - The dance floor was filled with pixies
    • - محوطه‌ی رقص پر از دختران شیطون بود.
  • noun
    پیکسی (مدل مویی کوتاه که در پشت و دور سر کوتاه و در بالای سر کمی بلندتر و دارای چتری خیلی کوتاه است)
    • - The pixie was a popular hairstyle among celebrities in the 1960s.
    • - پیکسی در دهه‌ی ۱۹۶۰ مدل موی محبوبی بین سلبریتی‌ها بود.
    • - She looked stunning with her pixie.
    • - او با مدل موی پیکسی خود خیره‌کننده به نظر می‌رسید.
  • adjective
    بازیگوش، شیطون
    • - the pixie child
    • - بچه‌ی بازیگوش
    • - The pixy kitten darted around the room.
    • - بچه‌گربه‌ی شیطون دور اتاق به‌سرعت حرکت می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد pixie

  1. noun fairy
    Synonyms: bogie, brownie, elf, fay, gnome, goblin, gremlin, hob, imp, leprechaun, nisse, puck, spirit, sprite

ارجاع به لغت pixie

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pixie» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pixie

لغات نزدیک pixie

پیشنهاد بهبود معانی