فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Pixie

ˈpɪksi ˈpɪksi

توضیحات:

همچنین pixy نیز نوشته می‌شود ولی حالت نوشتار pixie رایج است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

پیکسی، پریزاد (موجودی از خانواده‌ی جن‌ها که در داستان‌های فولکلور و کودکان معمولاً به شکلی کوچک و انسان‌مانند و با گوش‌های نوک‌تیز و کلاه نوک‌تیز به تصویر کشیده می‌شود)

My daughter believes that the garden is home to a family of pixies that come out at night.

دخترم معتقد است که این باغ خانه‌ی خانواده‌ای از پیکسی‌هاست که شب‌ها بیرون می‌آیند.

The little girl dressed up as a pixy for Halloween.

دختر کوچولو برای هالووین همانند پریزاد لباس پوشیده بود.

noun countable

زن یا دختر بازیگوش و شیطون

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The pixie at the party was the center of attention.

زن بازیگوش در مهمانی کانون توجه بود.

The dance floor was filled with pixies

محوطه‌ی رقص پر از دختران شیطون بود.

noun

پیکسی (مدل مویی کوتاه که در پشت و دور سر کوتاه و در بالای سر کمی بلندتر و دارای چتری خیلی کوتاه است)

The pixie was a popular hairstyle among celebrities in the 1960s.

پیکسی در دهه‌ی ۱۹۶۰ مدل موی محبوبی بین سلبریتی‌ها بود.

She looked stunning with her pixie.

او با مدل موی پیکسی خود خیره‌کننده به نظر می‌رسید.

adjective

بازیگوش، شیطون

the pixie child

بچه‌ی بازیگوش

The pixy kitten darted around the room.

بچه‌گربه‌ی شیطون دور اتاق به‌سرعت حرکت می‌کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pixie

  1. noun fairy
    Synonyms:
    spirit elf sprite fay imp goblin puck gnome hob brownie bogie gremlin leprechaun nisse

ارجاع به لغت pixie

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pixie» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pixie

لغات نزدیک pixie

پیشنهاد بهبود معانی