فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Puck

pʌk pʌk

شکل جمع:

pucks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

ورزش دیسک (در هاکی روی یخ)

The puck slid across the ice.

دیسک روی یخ سر خورد.

The puck dropped from the referee's hand.

دیسک از دست داور افتاد.

noun countable

گوی (هر چیزی شبیه دیسک هاکی روی یخ)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The street vendor offered us delicious beef pucks.

فروشنده‌ی خیابانی گوی‌های گوشت گاو خوشمزه‌ای را به ما پیشنهاد داد.

I ordered a delicious breakfast sandwich topped with an egg puck.

من ساندویچ صبحانه‌ی خوشمزه‌ای با یک گوی تخم‌مرغ سفارش دادم.

noun countable

بچه‌شیطان

The local legends spoke of a puck who would steal socks and hide keys just for fun.

افسانه‌های محلی از بچه‌شیطانی صحبت می‌کردند که فقط برای سرگرمی جوراب‌ها را می‌دزدید و کلیدها را پنهان می‌کرد.

The puck unleashed laughter among those gathered around.

بچه‌شیطان در میان کسانی که جمع شده بودند، خنده به وجود آورد.

noun countable

قدیمی روح پلید

We could feel the presence of an eerie puck lurking in the shadows.

می‌توانستیم حضور روح پلید وهم‌انگیزی که در سایه‌ها کمین کرده بود، احساس کنیم.

Legend has it that if you summon a puck on Halloween night, your worst nightmares will come true.

افسانه‌ها می‌گویند که اگر در شب هالووین روح پلید را احضار کنید، بدترین کابوس شما به حقیقت خواهد پیوست.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد puck

  1. noun a vulcanized rubber disk 3 inches in diameter that is used instead of a ball in ice hockey
    Synonyms:
    hockey-puck imp goblin sprite elf hobgoblin prankster fay fairy robin goodfellow

ارجاع به لغت puck

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «puck» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/puck

لغات نزدیک puck

پیشنهاد بهبود معانی