شکل جمع:
pucksورزش دیسک (در هاکی روی یخ)
The puck slid across the ice.
دیسک روی یخ سر خورد.
The puck dropped from the referee's hand.
دیسک از دست داور افتاد.
گوی (هر چیزی شبیه دیسک هاکی روی یخ)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The street vendor offered us delicious beef pucks.
فروشندهی خیابانی گویهای گوشت گاو خوشمزهای را به ما پیشنهاد داد.
I ordered a delicious breakfast sandwich topped with an egg puck.
من ساندویچ صبحانهی خوشمزهای با یک گوی تخممرغ سفارش دادم.
بچهشیطان
The local legends spoke of a puck who would steal socks and hide keys just for fun.
افسانههای محلی از بچهشیطانی صحبت میکردند که فقط برای سرگرمی جورابها را میدزدید و کلیدها را پنهان میکرد.
The puck unleashed laughter among those gathered around.
بچهشیطان در میان کسانی که جمع شده بودند، خنده به وجود آورد.
قدیمی روح پلید
We could feel the presence of an eerie puck lurking in the shadows.
میتوانستیم حضور روح پلید وهمانگیزی که در سایهها کمین کرده بود، احساس کنیم.
Legend has it that if you summon a puck on Halloween night, your worst nightmares will come true.
افسانهها میگویند که اگر در شب هالووین روح پلید را احضار کنید، بدترین کابوس شما به حقیقت خواهد پیوست.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «puck» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/puck