با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Puck

pʌk pʌk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    pucks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
ورزش دیسک (در هاکی روی یخ)
- The puck slid across the ice.
- دیسک روی یخ سر خورد.
- The puck dropped from the referee's hand.
- دیسک از دست داور افتاد.
noun countable
گوی (هر چیزی شبیه دیسک هاکی روی یخ)
- The street vendor offered us delicious beef pucks.
- فروشنده‌ی خیابانی گوی‌های گوشت گاو خوشمزه‌ای را به ما پیشنهاد داد.
- I ordered a delicious breakfast sandwich topped with an egg puck.
- من ساندویچ صبحانه‌ی خوشمزه‌ای با یک گوی تخم‌مرغ سفارش دادم.
noun countable
بچه‌شیطان
- The local legends spoke of a puck who would steal socks and hide keys just for fun.
- افسانه‌های محلی از بچه‌شیطانی صحبت می‌کردند که فقط برای سرگرمی جوراب‌ها را می‌دزدید و کلیدها را پنهان می‌کرد.
- The puck unleashed laughter among those gathered around.
- بچه‌شیطان در میان کسانی که جمع شده بودند، خنده به وجود آورد.
noun countable
قدیمی روح پلید
- We could feel the presence of an eerie puck lurking in the shadows.
- می‌توانستیم حضور روح پلید وهم‌انگیزی که در سایه‌ها کمین کرده بود، احساس کنیم.
- Legend has it that if you summon a puck on Halloween night, your worst nightmares will come true.
- افسانه‌ها می‌گویند که اگر در شب هالووین روح پلید را احضار کنید، بدترین کابوس شما به حقیقت خواهد پیوست.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد puck

  1. noun A vulcanized rubber disk 3 inches in diameter that is used instead of a ball in ice hockey
    Synonyms: fairy, fay, elf, sprite, robin goodfellow, hockey-puck, goblin, hobgoblin, imp, prankster

ارجاع به لغت puck

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «puck» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/puck

لغات نزدیک puck

پیشنهاد بهبود معانی