فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Sprite

spraɪt spraɪt

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

ادبی پری، جن، موجود خیالی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

the laughter of a mischievous sprite

خنده‌ی یک جنّ بدجنس

A gentle sprite floated above the flowers, spreading her magic everywhere.

پری آرامی بر فراز گل‌ها شناور بود و جادوی را در همه‌جا می‌گستراند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She felt a gentle breeze, as if a tiny sprite had passed by.

او نسیم ملایمی را احساس کرد، گویی موجود خیالی کوچکی از کنارش رد شده باشد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sprite

  1. noun a fairy (= a small imaginary person with wings) especially one connected with water
    Synonyms:
    fairy spirit nymph elf pixie faerie pixy brownie goblin phantom genie demon specter apparition fay ariel essence hobgoblin gnome leprechaun peri faery

ارجاع به لغت sprite

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sprite» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sprite

لغات نزدیک sprite

پیشنهاد بهبود معانی