آخرین به‌روزرسانی:

Fairy

ˈferi ˈfeəri

شکل جمع:

fairies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

پری (موجودی کوچک و تخیلی و انسان‌نما)

The fairies stole her child.

پری‌ها بچه‌اش را دزدیدند.

the king of the fairies

شاه پریون

noun slang countable

کونی (کلمه‌ای بسیار توهین‌آمیز برای اشاره به مرد هم‌جنس‌گرا)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

Hey fairy, where are you from?

آهای کونی، اهل کجایی؟

Offensive words like "fairy" have no place in respectful dialogue.

کلمات توهین‌آمیز مانند «کونی» جایی در گفت‌وگوهای محترمانه ندارند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fairy

  1. noun supernatural being
    Synonyms:
    spirit elf genie goblin sprite imp pixie mermaid nymph hob bogie brownie gremlin puck siren fay gnome leprechaun nisse sylph enchanter

ارجاع به لغت fairy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fairy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fairy

لغات نزدیک fairy

پیشنهاد بهبود معانی