امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fairy

ˈferi ˈfeəri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    fairies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
پری (موجودی کوچک و تخیلی و انسان‌نما)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The fairies stole her child.
- پری‌ها بچه‌اش را دزدیدند.
- the king of the fairies
- شاه پریون
noun slang countable
کونی (کلمه‌ای بسیار توهین‌آمیز برای اشاره به مرد هم‌جنس‌گرا)
- Hey fairy, where are you from?
- آهای کونی، اهل کجایی؟
- Offensive words like "fairy" have no place in respectful dialogue.
- کلمات توهین‌آمیز مانند «کونی» جایی در گفت‌وگوهای محترمانه ندارند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fairy

  1. noun supernatural being
    Synonyms:
    bogie brownie elf enchanter fay genie gnome goblin gremlin hob imp leprechaun mermaid nisse nymph pixie puck siren spirit sprite sylph

ارجاع به لغت fairy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fairy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fairy

لغات نزدیک fairy

پیشنهاد بهبود معانی