شکل جمع:
spindlesدوک، دوک نخریسی، ماسوره، هرچیزی شبیه دوک، دسته کوک ساعت، اسپیندل (محور چرخش)
She carefully wound the thread onto the spindle.
او بادقت نخ را دور ماسوره پیچید.
The motor drives the spindle at high speed.
موتور، اسپیندل را با سرعت بالا به حرکت درمیآورد.
The spindle's smooth surface ensures even thread winding.
سطح صاف دوک، پیچیدن یکنواخت نخ را تضمین میکند.
A worn spindle can cause the machine to malfunction.
اسپیندل فرسوده میتواند باعث اختلال در عملکرد دستگاه شود.
زیستشناسی دوک (ساختار پروتئینی که هنگام تقسیم سلولی، بین دو سلول ایجاد میشود)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی زیستشناسی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The mitotic spindle is crucial for accurate chromosome segregation during cell division.
دوک میتوزی برای جداسازی دقیق کروموزومها درطول تقسیم سلولی بسیار مهم است.
Microtubules form the structural framework of the spindle.
میکروتوبولها چارچوب ساختاری دوک را تشکیل میدهند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «spindle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/spindle