Spindle

ˈspɪndl ˈspɪndl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    spindles

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
دوک، دوک نخ‌ریسی، ماسوره، هرچیزی شبیه دوک، دسته کوک ساعت، اسپیندل (محور چرخش)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- She carefully wound the thread onto the spindle.
- او بادقت نخ را دور ماسوره پیچید.
- The motor drives the spindle at high speed.
- موتور، اسپیندل را با سرعت بالا به حرکت درمی‌آورد.
- The spindle's smooth surface ensures even thread winding.
- سطح صاف دوک، پیچیدن یکنواخت نخ را تضمین می‌کند.
- A worn spindle can cause the machine to malfunction.
- اسپیندل فرسوده می‌تواند باعث اختلال در عملکرد دستگاه شود.
noun countable
زیست‌شناسی دوک (ساختار پروتئینی که هنگام تقسیم سلولی، بین دو سلول ایجاد می‌شود) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی زیست‌شناسی

مشاهده
- The mitotic spindle is crucial for accurate chromosome segregation during cell division.
- دوک میتوزی برای جداسازی دقیق کروموزوم‌ها درطول تقسیم سلولی بسیار مهم است.
- Microtubules form the structural framework of the spindle.
- میکروتوبول‌ها چارچوب ساختاری دوک را تشکیل می‌دهند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spindle

  1. noun any holding device consisting of a rigid, sharp-pointed object
    Synonyms:
    pin rod spike shaft stem axis axle pivot stalk arbor mandrel baluster rachis mandril

ارجاع به لغت spindle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spindle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/spindle

لغات نزدیک spindle

پیشنهاد بهبود معانی