فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Inter

ɪnˈtɜrː ɪnˈtɜː

گذشته‌ی ساده:

interred

شکل سوم:

interred

سوم‌شخص مفرد:

inters

وجه وصفی حال:

interring

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive formal

به خاک سپردن، دفن کردن، مدفون ساختن، در قبر نهادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

They will inter the remains of the fallen soldiers with honor.

آن‌ها بقایای سربازان کشته‌شده را با افتخار به خاک خواهند سپرد.

The family decided to inter their grandmother in the local cemetery.

اعضای خانواده تصمیم گرفتند که مادربزرگ خود را در قبرستان محلی دفن کنند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inter

  1. verb to place (a dead body) in a grave or tomb; to bury
    Synonyms:
    bury lay to rest put away inhume entomb sepulture sepulcher inurn plant cover up tomb
    Antonyms:
    dig up exhume

ارجاع به لغت inter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inter

لغات نزدیک inter

پیشنهاد بهبود معانی