Entombment

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
(رویِ سطحِ زمین) تدفین، خاک‌سپاری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the story of a reverential entombment
- داستان تدفین محترمانه
- There is no mention of Odran's grave having been uncovered after his entombment.
- به نبش قبر اودران پس از خاک‌سپاری او، هیچ اشاره‌ای نشده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد entombment

  1. noun burial
    Synonyms: interment, inurnment, sepulture, funeral

ارجاع به لغت entombment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «entombment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/entombment

لغات نزدیک entombment

پیشنهاد بهبود معانی