فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Obeisance

oʊˈbeɪsns əʊˈbeɪsns

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable formal

احترام، تکریم، تواضع، تعظیم، ادای احترام

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

With a deep bow, she paid obeisance to her mentor for his invaluable guidance.

او با تعظیم زیاد در برابر مربی‌اش به‌خاطر راهنمایی‌های ارزشمند او ادای احترام کرد.

Their religious ceremony involved various acts of obeisance towards their deities.

مراسم مذهبی آن‌ها شامل اعمال مختلف احترام در برابر خدایانشان بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد obeisance

  1. noun salutation
    Synonyms:
    respect honor praise deference homage loyalty allegiance bow curtsy salaam reverence genuflection bending of the knee kowtow
    Antonyms:
    disrespect disregard disobedience bad manners

ارجاع به لغت obeisance

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «obeisance» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/obeisance

لغات نزدیک obeisance

پیشنهاد بهبود معانی