مطیعانه، از روى فرمانبردارى، با سرسپردگی (به نحوی که نشاندهندهی تمایل به انجام دستور یا درخواست باشد)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I obediently followed her instructions.
مطیعانه از دستوراتش پیروی کردم.
That son obediently left the room.
آن پسر با سرسپردگی از اتاق خارج شد.
The soldier saluted obediently when given the command.
وقتی دستور داده شد سرباز از روى فرمانبردارى سلام (نظامی) کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «obediently» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/obediently