مطیعانه، وظیفهشناسانه، فرمانبردارانه، از روی وظیفه، بهطور مسئولانه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They dutifully paid their taxes each year.
آنها هر سال بهطور مسئولانه مالیاتهایشان را پرداخت کردند.
He listened dutifully to the teacher’s instructions.
او از روی وظیفه به دستورالعملهای معلم گوش داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dutifully» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dutifully