شکل جمع:
disloyaltiesبیوفایی، ناسپاسی، خیانت، نمکبهحرامی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He was afraid lest his kindness toward his stepmother be construed as disloyalty to his own mother.
میترسید که مبادا مهربانی او به نامادریش نوعی بیوفایی نسبت به مادرش تلقی شود.
He was accused of disloyalty and expelled from the party.
به اتهام خیانتکاری از حزب اخراج شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «disloyalty» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disloyalty