اندیشناک، متفکر، افسرده، پکر، گرفتار غم، محزون
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She was in a pensive mood.
او حالت افسردهای داشت.
She became pensive.
سر به جیب تفکر فرو برد.
the pensive look in his eyes
نگاه فکورانهی چشمان او
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pensive» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pensive