امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Washy

    ˈwɑːʃi ˈwɒʃi
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی

    adjective
    آبکی، رقیق، آب زیپو، کم‌رنگ، سست

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد washy

    1. adjective lower than normal in strength or concentration due to admixture
      Synonyms:
      weak thin watery dilute watered-down waterish
    1. adjective having lost freshness or brilliance of color
      Synonyms:
      faded washed-out bleached
    1. adjective lacking the qualities requisite for spiritedness and originality
      Synonyms:
      bland vapid insipid watery waterish jejune innocuous wishy-washy namby-pamby

    ارجاع به لغت washy

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «washy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/washy

    لغات نزدیک washy

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دوفتیله ای دوقطعه ساز دولتمرد با نفوذ دون روال دون شمردن کسی دون پندارانه دونویسه دوکپهای دوگنجایشی دو آسه ای دچار اعتصاب دچار جنون آتش افروزی دچار روان تکان کردن دچار ضلالت شدن دچار غفلت دچارصفرا دچار تورم دچار دلهره دچار روان شیدایی دژ روان کردن روحیه