امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unaccustomed

ˌʌnəˈkʌstəmd ˌʌnəˈkʌstəmd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
خونگرفته، عادت نکرده، غیر‌عادی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The orphans were unaccustomed to such kindness.
- آن اطفال یتیم به چنین مهربانی‌هایی عادت نداشتند.
- unaccustomed actions
- اعمال غیرعادی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unaccustomed

  1. adjective not prepared, ready; new
    Synonyms:
    ignorant incompetent inexperienced newcome not given to not used to novice too green unacquainted unfamiliar with uninformed uninstructed unpracticed unseasoned unskilled untaught untrained unused to unversed in
    Antonyms:
    accustomed prepared ready
  1. adjective new, strange
    Synonyms:
    alien altered bizarre different eccentric exceptional exotic foreign imported novel outlandish out of the ordinary quaint remarkable singular special surprising uncommon unconventional uncustomary unexpected unfamiliar unknown unorthodox unprecedented unusual unwonted variant
    Antonyms:
    customary normal usual

ارجاع به لغت unaccustomed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unaccustomed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unaccustomed

لغات نزدیک unaccustomed

پیشنهاد بهبود معانی