با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!
دریافت هدیه

    Highly

    ˈhaɪli ˈhaɪli
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • صفت تفضیلی:

      more highly

    • صفت عالی:

      most highly

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    adverb B1
    بسیار، زیاد، به‌ شدت، خیلی، قویا

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    - highly dangerous
    - بسیار خطرناک
    - highly recommended
    - مورد توصیه‌ی فراوان
    - highly interesting
    - بسیار جالب
    adverb
    خوب، مورد تأیید، با موافقت
    - to think highly of something
    - ارج نهادن بر چیزی
    adverb
    (حقوق یا مزد و غیره) گزاف، بالا
    - He is a highly-paid surgeon.
    - او جراحی است که حقوق گزافی می‌گیرد.
    adverb
    عالی‌رتبه، بلند‌زینه، جاهمند
    - a highly-placed authority
    - یک مرجع ‌بلندپایه
    adverb
    (قدیمی) در جای بلند، به جای مرتفع
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد highly

    1. adverb very, well
      Synonyms: awful, awfully, bloody, but good, decidedly, deeply, eminently, exceedingly, exceptionally, extraordinarily, extremely, greatly, hugely, immensely, jolly, mighty, mucho, notably, parlous, plenty, powerful, profoundly, real, really, remarkably, right, so, so much, strikingly, supremely, surpassingly, terribly, terrifically, too much, tremendously, vastly, very much
      Antonyms: little

    لغات هم‌خانواده highly

    ارجاع به لغت highly

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «highly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/highly

    لغات نزدیک highly

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند