با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Priority

praɪˈɔːrət̬i praɪˈɒrəti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    priorities

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B2
    اولویت، حق تقدم، برتری
    • - Women and children have priority.
    • - زن‌ها و کودکان حق تقدم دارند.
    • - In this matter I have priority over you.
    • - در این مورد من بر شما تقدم دارم.
    • - Japan's priority over other countries in car exportation
    • - پیشی گرفتن ژاپن از کشورهای دیگر در صدور اتومبیل
    • - The priority of education is undeniable.
    • - شایستگی آموزش‌و‌پرورش انکارناپذیر است.
    • - School building is our top priority.
    • - احداث مدرسه بالاترین اولویت ما است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد priority

  1. noun first concern
    Synonyms: antecedence, arrangement, crash project, greatest importance, lead, order, precedence, preeminence, preference, prerogative, previousness, rank, right of way, seniority, superiority, supremacy, transcendence
    Antonyms: unimportance

Collocations

لغات هم‌خانواده priority

ارجاع به لغت priority

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «priority» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/priority

لغات نزدیک priority

پیشنهاد بهبود معانی