معنی stand-up به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈstændʌp ˈstændʌp

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

ایستاده، شق و رق، شق، افراشته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

adjective

در حالت ایستاده

- a stand-up lunch

- ناهار ایستاده

adjective

(یقه) آهاردار و بلند (تا بالای گلو)

adjective

(آمریکا) وابسته به کسی که در کلوب‌ها و میخانه‌ها با شوخی لفظی مشتریان را سرگرم می‌کند

- a stand-up comedian

- کمدین کاباره

adjective

(عامیانه) وفادار، محکم

- a stand-up guy

- آدم استخوان‌دار

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stand-up

verb Be standing; be upright

Synonyms: stand, place upright
verb Rise to one's feet

Synonyms: uprise, bristle, arise, rise, get up
verb Resist or withstand wear, criticism, etc.

Synonyms: hold up, hold-water

Antonyms: lie, sit-down, lie-down, sit
verb Defend against attack or criticism

Synonyms: stick up

ارجاع به لغت stand-up

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «stand-up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stand-up

لغات نزدیک stand-up

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

خط شیار خفت عقل خلع کسوت کردن خلوت شکنی خم کردنی خموشگری کردن خمیده شدن خوابکی بودن خواهکاره خود بزرگ شمار خود را خفیف کردن خود پدافند خودآئینی خودآموز خوداتکا خودانگیزانه خودایمن خودپوش خودپیشاوری خوراک پیک نیک خورشید ماهی خورگرفت کردن خوش آمدگری خوش بنیه گی خوشبینی گرایی خوشکامساز خون روش داشتن خونخوار شدن خونرنگزا خیره چشمی خیززدن خیزش موشک