امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Throe

American: θroʊ British: θrəʊ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
تیر کشیدن (درد)، زایمان، رنج، گیرودار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- the throes of childbirth
- اوج درد زایمان
- death throes
- کشاکش مرگ
- The country was in the throes of another revolution.
- کشور در گیر‌ودار یک انقلاب دیگر بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد throe

  1. noun A violent, excruciating seizure of pain
    Synonyms: pain, spasm, cramp, ache, paroxysm, agony, anguish, disorder, shoot, pang, struggle, turmoil
  2. noun A sensation of physical discomfort occurring as the result of disease or injury
    Synonyms: pain, ache, pang, prick, prickle, smart, soreness, stab, sting, stitch, twinge, misery
  3. noun A condition of anguished struggle and disorder.
    Synonyms: Used in plural: convulsion, paroxysm
  4. noun A severe pang or spasm of pain, as in childbirth.
    Synonyms: pain

Collocations

  • in the throes of

    در کشاکش، در گیر‌و‌دار، گرفتار، دستخوش

ارجاع به لغت throe

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «throe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/throe

لغات نزدیک throe

پیشنهاد بهبود معانی