فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
خرید اشتراک
آخرین به‌روزرسانی:
Minimum
ˈmɪnəməm
ˈmɪnəməm
شکل جمع:
minimumsتوضیحات:
همچنین می‌توان از شکل جمع minima به جای minimums استفاده کرد.
معنی و نمونه‌جمله‌ها
noun
countable
B1
کمترین، دست کم، حداقل، کمینه، کهین
لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the minimum temperature during the past winter
کمترین درجه حرارت در زمستان گذشته
the need for a minimum of government interference in business
نیاز به کمینه‌ی (حداقل) دخالت دولت در امور بازرگانی
نمونه‌جمله‌های بیشتر
The cost has been reduced to a minimum.
هزینه به کمترین حد تقلیل یافته است.
minimum point
نقطه‌ی حضیض، نقطه‌ی مینیمم
مترادف و متضاد minimum
-
adjective least, lowestSynonyms:smallest slightest tiniest minimal merest least possible littlestAntonyms:most largest maximum
-
noun lowest amountSynonyms:least bottom lowest point bit particle atom grain speck dot smidgen trifle modicum iota jot whit scintilla soupçon pittance margin depth molecule smallest slightest maximum dab gleam hair nadir narrowest scruple shadow sparkAntonyms:most largest
لغات هم‌خانواده minimum
-
nounminimum, minimalism, minimalist
-
adjectiveminimal, minimum, minimalist
-
verb - transitiveminimize
-
adverbminimally, minimum
ارجاع به لغت minimum
از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوه‌ی رفرنس‌دهی:
کپی
معنی لغت «minimum» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/minimum
لغات نزدیک minimum
- - minimize
- - minimizer
- - minimum
- - minimum wage
- - mininformation