فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Winkle

ˈwɪŋkl ˈwɪŋkl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • noun verb - transitive
    چشمک زدن، جابه‌جا کردن، حلزون خوراکی
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد winkle

  1. noun Edible marine gastropod
    Synonyms: periwinkle
  2. verb Gleam or glow intermittently
    Synonyms: twinkle, flash, blink, wink, scintillate
  3. verb Remove or displace from a position
    Synonyms: winkle-out

ارجاع به لغت winkle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «winkle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/winkle

لغات نزدیک winkle

پیشنهاد بهبود معانی