Intestine

ɪnˈtestɪn ɪnˈtestɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    intestines

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
(به‌طور معمول به‌صورت جمع) روده، امعا ، (مجازاً) درونی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the large intestine and the small intestine
- روده‌ی بزرگ و روده‌ی کوچک
- His intestines are swollen.
- روده‌های او ورم کرده است.
- an intestine war
- یک جنگ داخلی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intestine

  1. adjective pertaining to
    Synonyms: digestive organs abdominal, alimentary, bowel, celiac, duodenal, gut, inner, inside, interior, internal, inward, rectal, stomachic, ventral, visceral

ارجاع به لغت intestine

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intestine» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/intestine

لغات نزدیک intestine

پیشنهاد بهبود معانی