Surveillance

sərˈveɪləns səˈveɪləns
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C1
نظارت (به‌ویژه توسط پلیس یا ارتش)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The FBI has increased surveillance on the suspect's home.
- اف‌بی‌آی نظارت بر منزل مظنون را افزایش داده است.
- Surveillance of the border is essential to prevent illegal immigration and smuggling.
- نظارت بر مرزها برای جلوگیری از مهاجرت غیرقانونی و قاچاق ضروری است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد surveillance

  1. noun close observation, following
    Synonyms: body mike, bug, bugging, care, control, direction, eagle eye, examination, eye, inspection, lookout, peeled eye, scrutiny, spying, stakeout, superintendence, supervision, surveyance, tab, tail, tap, track, vigil, vigilance, watch, wiretap
    Antonyms: indifference, unobservance

ارجاع به لغت surveillance

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «surveillance» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/surveillance

لغات نزدیک surveillance

پیشنهاد بهبود معانی