با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Systematization

ˌsɪstəmətaɪˈzeɪʃn̩ ˌsɪstəmətaɪˈzeɪʃn̩
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
رده‌بندی کردن، اسلوبی کردن، هم‌ست‌کاری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد systematization

  1. noun Systematic arrangement and design
    Synonyms: order, method, orderliness, organization, systematisation, pattern, plan, system, systemization, rationalization, rationalisation

لغات هم‌خانواده systematization

ارجاع به لغت systematization

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «systematization» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/systematization

لغات نزدیک systematization

پیشنهاد بهبود معانی