فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Systematization

ˌsɪstəmətaɪˈzeɪʃn̩ ˌsɪstəmətaɪˈzeɪʃn̩
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • noun
    رده‌بندی کردن، اسلوبی کردن، هم‌ست‌کاری
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد systematization

  1. noun Systematic arrangement and design
    Synonyms: order, method, orderliness, organization, systematisation, pattern, plan, system, systemization, rationalization, rationalisation

لغات هم‌خانواده systematization

ارجاع به لغت systematization

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «systematization» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/systematization

لغات نزدیک systematization

پیشنهاد بهبود معانی