فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Feather

ˈfeðər ˈfeðə

گذشته‌ی ساده:

feathered

شکل سوم:

feathered

وجه وصفی حال:

feathering

شکل جمع:

feathers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2

پر

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

The peacock's feathers were so beautiful that they looked like an artwork.

پرهای طاووس به‌قدری زیبا بود که شبیه اثر هنری به نظر می‌رسید.

The hunter collected the feathers of the birds he hunted.

شکارچی پر پرندگانی که شکار کرده بود، جمع کرد.

verb - transitive

(دریانوردی) به‌طور افقی چرخاندن، نیم‌چرخ دادن (پارو) (برای کاهش مقاومت هوا)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

As you approach the dock, feather your oars.

با نزدیک شدن به اسکله، پاروهای خود را به‌طور افقی بچرخانید.

In windy conditions, it's crucial to feather the oars.

در شرایط بادی، به‌طور افقی چرخاندن پاروها بسیار مهم است.

noun countable uncountable

قدیمی هر چیز پرمانند (به‌عنوان زینت)

The dancer's costume was adorned with many feathers.

لباس رقصنده با پرهای زیادی تزیین شده بود.

She wore a beautiful feather in her hair.

پر زیبایی به موهایش زده بود.

noun countable

پره (پر طبیعی یا پلاستیکی که در انتهای تیر و روی سوفار نصب می‌شود تا مانع از انحراف تیر در مسیر شود)

The hunter examined the feather before attaching it to his arrow.

شکارچی پیش از اینکه پره را به تیر خود وصل کند آن را بررسی کرد.

The feather on the arrow was brightly colored.

رنگ پره‌ی تیر روشن بود.

noun uncountable

نوع

The principal's feather treatment helped the new student feel welcome.

نوع برخورد مدیر به دانش‌آموز جدید کمک کرد تا احساس خوشایندی داشته باشد.

The internet has created communities of enthusiasts of every feather.

اینترنت جوامعی از مشتاقان از هر نوعی ایجاد کرده است.

noun countable uncountable

سرووضع، لباس

His feather was good.

سرووضعش خوب بود.

I admire your feather.

لباست رو تحسین می‌کنم.

noun uncountable

وضع، حال (از نظر روحی)

After a good night's sleep, I woke up in fine feather.

بعد از یک خواب خوب شبانه، با وضع خوبی از خواب بیدار شدم.

Hearing her favorite song on the radio put her in a good feather.

شنیدن آهنگ محبوبش از رادیو، حال او را خوب کرد.

noun plural

آرامش، آرامی، متانت (feathers)

Despite the chaos around her, she maintained her feathers.

علی‌رغم هرج‌ومرج اطرافش، آرامش خود را حفظ کرد.

She took a deep breath and tried to regain her feathers.

نفس عمیقی کشید و سعی کرد متانتش را به دست آورد.

noun uncountable

جانورشناسی پوشش مو (روی پاهای سگ و غیره)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده

The dog's feathers were long and fluffy.

پوشش موی سگ بلند و کرکی بود.

The dog's feathers were shaggy.

پوشش موی سگ پشمالو بود.

noun countable

ترک مویی (روی سنگ قیمتی)

He noticed a feather in the diamond.

متوجه وجود ترک مویی در الماس شد.

The emerald's beauty was marred by a feather.

ترک مویی زیبایی زمرد را خدشه‌دار شد.

noun countable uncountable

(دریانوردی) نیم‌چرخ (عمل) (با پارو) (برای کاهش مقاومت هوا)

The coach emphasized the importance of feather during practice.

مربی بر اهمیت نیم‌چرخ در طول تمرین تأکید کرد.

The feather of the oar was well-executed.

نیم‌چرخ پارو به‌خوبی اجرا شده بود.

verb - transitive

پر زدن به (تیر و غیره)

The hunter spent hours feathering his arrows.

شکارچی ساعت‌ها برای پر زدن به تیرهایش وقت صرف کرد.

I always feather my darts.

همیشه به دارت‌هایم پر می‌زنم.

verb - transitive

با پر آراستن، با پر پوشاندن (لباس و کلاه و غیره)

She feathered her hair for the party.

برای مهمانی موهایش را با پر آراست.

The dancer's dress was feathered.

لباس رقصنده با پر پوشانده شده بود.

verb - transitive

(هوانوردی) جهت ... را عوض کردن (پروانه)

In case of engine failure, the propeller must be feathered.

در صورت خرابی موتور، جهت پروانه باید عوض شود.

The pilot feathered the propeller blades to reduce drag during the descent..

خلبان جهت پره‌های پروانه را عوض کرد تا در هنگام فرود، نیروی کشش را کاهش دهد.

verb - transitive

نازک کردن (لبه‌ی تخته یا صفحه و غیره)

The carpenter feathered the edge of the board.

نجار لبه‌ی تخته را نازک کرد.

The blacksmith feathered the edge of the sword.

آهنگر لبه‌ی شمشیر را نازک کرد.

verb - transitive

با زبانه به هم وصل کردن (در نجاری و فلزکاری و غیره)

We need to feather the planks to make the roof watertight.

برای آب‌بندی کردن سقف باید تخته‌ها را با زبانه به هم وصل کنیم.

He feathered them.

آن‌ها را زبانه به هم وصل کرد.

verb - transitive

زدن (ضربه)، دادن (پاس) (نرم و بادقت)

He feathered the ball into the top corner of the net.

توپ را به گوشه‌ی بالای تور زد.

The quarterback feathered a pass.

کوارتربک پاس داد.

verb - intransitive

پردرآوردن

The ducklings will begin to feather out in a few weeks.

جوجه‌اردک‌ها در عرض چند هفته شروع به پردرآوردن می‌کنند.

The chicken coop needs to be cleaned before the chicks start to feather.

قبل از اینکه جوجه‌ها شروع به پردرآوردن کنند باید قفس مرغ تمیز شود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد feather

  1. noun tuft of bird; plumage
    Synonyms:
    plume wing down quill crest fluff fringe shaft pinion spike calamus penna pinna plumule pompon

Collocations

tar and feather

(روش شکنجه و اعدام در گذشته) قیرمالی کردن بدن برهنه و پرچسباندن به آن

Idioms

show the white feather

ترس از خود نشان دادن، متزلزل شدن

ترس از خود بروز دادن، بزدلی خود را ظاهر کردن

(انگلیس - عامیانه) ترس از خود نشان دادن

birds of a feather fly together

کند هم‌جنس با هم‌جنس پرواز

سوال‌های رایج feather

معنی feather به فارسی چی میشه؟

کلمه "feather" به معنای "پر" در زبان فارسی است و در زبان انگلیسی به اشیاء سبک و نرم که معمولاً از پرندگان به دست می‌آید، اشاره دارد. پرها به دلیل ویژگی‌های خاص خود، در فرهنگ‌ها و زمینه‌های مختلف معانی و کاربردهای متفاوتی دارند. در اینجا به بررسی معانی، کاربردها و نکات جالب در مورد "feather" می‌پردازیم.

معانی و کاربردها

1. پر طبیعی:

پرها ساختارهایی نرم و سبک هستند که بدن پرندگان را پوشانده و آن‌ها را در پرواز یاری می‌کنند. پرها معمولاً از کربن و پروتئین تشکیل شده‌اند و در رنگ‌ها و اندازه‌های مختلف وجود دارند.

2. پر مصنوعی:

در صنایع مختلف، از جمله صنعت مد و پوشاک، از پرهای مصنوعی برای تزئینات استفاده می‌شود. این پرها می‌توانند از مواد مختلفی مانند نایلون یا پلی‌استر ساخته شوند.

3. پر به عنوان نماد:

پرها در فرهنگ‌های مختلف نمادهای خاصی دارند. به عنوان مثال، در برخی از فرهنگ‌ها، پرها نماد آزادی و روح هستند. در فرهنگ بومیان آمریکا، پرها به عنوان نشانه‌ای از احترام و شجاعت به کار می‌روند.

4. در هنر و صنایع دستی:

در هنرهای دستی، پرها به عنوان عنصر تزئینی استفاده می‌شوند. نقاشی‌ها، کلاژها و کاردستی‌ها می‌توانند از پرها بهره ببرند و زیبایی خاصی به آثار هنری ببخشند.

5. در ادبیات و شعر:

پرها در ادبیات به عنوان نماد احساسات، عشق و زیبایی به کار می‌روند. شاعران معمولاً از پرها برای توصیف احساسات لطیف و دلنشین استفاده می‌کنند.

نکات جالب

- ساختار پر: پرها شامل دو بخش اصلی هستند: ریشه (quill) که به پوست پرنده متصل است و زنجیره‌ای از تارها (barbs) که به هم متصل شده و ساختار پر را تشکیل می‌دهند. این ساختار به پرها کمک می‌کند تا سبک و در عین حال مقاوم باشند.

- تنوع در رنگ و نوع: پرها به طور گسترده‌ای در رنگ‌ها و الگوهای مختلف وجود دارند. برخی پرندگان دارای پرهای رنگارنگ و زیبا هستند که در جلب توجه و جذب جفت نقش مهمی دارند.

- کاربردهای پزشکی: در برخی کشورها، از پرها در طب سنتی برای درمان برخی بیماری‌ها استفاده می‌شود. به عنوان مثال، در طب چینی، پرها به عنوان مکملی برای تقویت سلامتی به کار می‌روند.

- پرها در علم فناوری: محققان در حال بررسی ساختار پرها برای الهام گرفتن از طراحی‌های جدید در صنعت هوافضا هستند. ویژگی‌های خاص پرها مانند سبک بودن و مقاومت می‌تواند در طراحی بال‌های هواپیماها و سایر وسایل پرنده مورد استفاده قرار گیرد.

- پرها در فرهنگ‌های مختلف: در برخی فرهنگ‌ها، جمع‌آوری پرها از پرندگان خاص به عنوان نشانه‌ای از شانس و خوشبختی محسوب می‌شود. همچنین، در بعضی از آئین‌ها، پرها به عنوان هدیه‌ای معنوی به کار می‌روند.

ارجاع به لغت feather

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «feather» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/feather

لغات نزدیک feather

پیشنهاد بهبود معانی