با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Impracticable

ɪmˈpræktɪkəbl ɪmˈpræktɪkəbl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
اجرانشدنی، غیرعملی، بیهوده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- an impracticable plan
- نقشه‌ی غیرعملی
- an impracticable road
- جاده‌ی غیرقابل‌استفاده
- an impracticable person
- آدم ناتو
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impracticable

  1. adjective unrealistic
    Synonyms: abstract, absurd, chimerical, idealistic, illogical, impossible, impracticable, improbable, inapplicable, inefficacious, infeasible, inoperable, irrealizable, ivory-tower, no-go, nonfunctional, nonviable, not a prayer, otherworldly, out of the question, quixotic, romantic, speculative, starry-eyed, theoretical, unattainable, unbusinesslike, unfeasible, unreal, unserviceable, unusable, unwise, unworkable, useless, visionary, wild, won’t fly
    Antonyms: practicable, practical, probable, realistic, reasonable, tenable, viable

ارجاع به لغت impracticable

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impracticable» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/impracticable

لغات نزدیک impracticable

پیشنهاد بهبود معانی