آخرین به‌روزرسانی:

Principled

ˈprɪnsəpld ˈprɪnsəpld

معنی و نمونه‌جمله

adjective

دارای اصول و عقاید، اصولی، پایبند اصول

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

a high-principled man

مردی پایبند به اصول اخلاقی والا

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد principled

  1. adjective in accordance with principles of right or good conduct
    Synonyms:
    right proper moral ethical righteous virtuous rightful right-minded
  1. adjective based on or manifesting objectively defined standards of rightness or morality
    Antonyms:
    unprincipled

ارجاع به لغت principled

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «principled» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/principled

لغات نزدیک principled

پیشنهاد بهبود معانی