فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Counterpoint

ˈkaʊnt̬ərpɔɪnt ˈkaʊntəpɔɪnt

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable

موسیقی کنترپوان (رابطه‌ی دو یا چند سری نتی که با هم نواخته می‌شوند که این نت‌ها از نظر هارمونی با همدیگر هماهنگ هستند اما از نظر ضرب‌آهنگ و ملودی مستقل از یکدیگر هستند)

The use of counterpoint was a common technique in Baroque music.

استفاده از کنترپوان تکنیک رایجی در موسیقی باروک بود.

The composer used a lot of counterpoint in his latest symphony.

این آهنگساز در تازه‌ترین سمفونی خود از کنترپوان زیادی استفاده کرد.

noun countable

نقطه‌مقابل (به‌طور مطلوب و خوشایند)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The calmness of the lake provided a counterpoint to the chaos of the city.

آرامش دریاچه، نقطه‌مقابل هرج‌ومرج و آشفتگی شهر بود.

The simplicity of the design was a counterpoint to the complexity of the technology behind it.

سادگی این طراحی نقطه‌مقابل پیچیدگی فناوری پشت آن بود.

verb - transitive

درهم‌آمیختن (تضادها)، در کنار هم قرار دادن (تضادها) (به‌طور مطلوب و خوشایند)

The writer counterpointed the protagonist's optimistic outlook with a pessimistic and tragic ending.

این نویسنده نگاه خوش‌بینانه‌ی قهرمان داستان را با پایانی بدبینانه و تراژیک درهم‌آمیخته است.

The artist counterpointed the bright colors with dark shadows to create a dynamic composition.

این هنرمند رنگ‌های روشن را با سایه‌های تیره در کنار هم قرار داد تا ترکیبی پویا و زنده ایجاد کند.

verb - transitive

موسیقی درهم‌آمیختن (دو یا چند سری نت متضاد از نظر ضرب‌آهنگ) (به‌طوری که کنترپوان حاصل شود)

The composer spent hours trying to counterpoint the two melodies.

آهنگساز ساعت‌ها تلاش کرد تا این دو ملودی را در کنار هم قرار دهد.

The composer counterpointed the melody with a complex harmonic structure.

این آهنگساز ملودی را با یک ساختار هارمونیک پیچیده درهم‌آمیخت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد counterpoint

  1. verb to show differences when compared; be different
    Synonyms:
    contrast
  1. noun striking difference between compared individuals
    Synonyms:
    contrast contrapunto faux-bourdon

ارجاع به لغت counterpoint

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «counterpoint» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/counterpoint

لغات نزدیک counterpoint

پیشنهاد بهبود معانی