آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۸ دی ۱۴۰۲

    Threw

    θruː θruː

    مصدر:

    throw

    شکل سوم:

    thrown

    سوم‌شخص مفرد:

    throws

    وجه وصفی حال:

    throwing

    معنی threw | جمله با threw

    گذشته‌ی ساده‌ی فعل throw

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    She threw the ball to her friend.

    توپ را به سمت دوستش پرتاب کرد.

    The athlete threw the javelin with great force.

    ورزشکار با قدرت زیاد نیزه را پرتاب کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد threw

    1. verb cause to be confused emotionally
      Synonyms:
      confused puzzled bewildered perplexed bemused mystified muddled befuddled addled discombobulated jumbled confounded fuddled bedevilled dizzied
    1. verb to permit an opponent to win
      Synonyms:
      surrendered yielded submitted
    1. verb put or send forth
      Synonyms:
      put discharged fired emitted hurled launched propelled cast projected shed forced dropped tossed submitted flung pitched impelled discarded confused started slung radiated thrust flicked drove disposed hove pelted flipped lost butted baffled contrived bucked whirled unsettled nonplussed prostrated irradiated bunted unhorsed pegged overturned disconcerted
      Antonyms:
      received accepted helped retrieved explained
    1. verb to release or move (a switch, for example) in order to activate, deactivate, or control a device
      Synonyms:
      tripped
    1. verb cause to go on or to be engaged or set in operation
      Synonyms:
      dropped floored grounded pinned nailed flattened levelled downed switched flipped overwhelmed decked prostrated
      Antonyms:
      raised
    1. verb to bring to bear steadily or forcefully
      Synonyms:
      exercised exerted plied wielded
    1. verb to make incapable of finding something to think, do, or say
      Synonyms:
      stuck beat stumped confounded flummoxed nonplussed
    1. verb utter with force; utter vehemently
      Synonyms:
      gave delivered chucked tossed flung hurled pitched shot dashed cast launched fired darted slung hove bowled hurtled shied butted bunted
      Antonyms:
      caught grabbed received
    1. verb organize or be responsible for
      Synonyms:
      have hold gave made
    1. verb place or put with great energy
      Synonyms:
      thrust

    سوال‌های رایج threw

    شکل سوم threw چی میشه؟

    شکل سوم threw در زبان انگلیسی thrown است.

    وجه وصفی حال threw چی میشه؟

    وجه وصفی حال threw در زبان انگلیسی throwing است.

    سوم‌شخص مفرد threw چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد threw در زبان انگلیسی throws است.

    ارجاع به لغت threw

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «threw» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/threw

    لغات نزدیک threw

    • - threshold value
    • - threshold voltage
    • - threw
    • - thrice
    • - thrift
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    garbled gastrointestinal gateway gear up gelatinous out of nowhere over the years Jul jump at jump on the bandwagon Jun juristic just then just as kinda تندیس نفت ماهی آبشش‌آبی ماهی دهان‌کاغذی ماهی گل‌خورک مزین کیقباد یاتاقان نفتالین زعفران لق لحیم میلیارد میلیاردر میلیون
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.