گذشتهی ساده:
glistenedشکل سوم:
glistenedسومشخص مفرد:
glistensوجه وصفی حال:
glisteningدرخشیدن، برق زدن، بازتابیدن
Her eyes glistened with tears.
چشمانش از اشک برق زد.
Her oiled face glistened under the sunlight.
صوت چربش زیر نور خورشید میدرخشید.
درخشان، درخشش، تابش، درخشندگی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Clad in glistening wings, God of Love, strode towards her.
خدای عشق، مزینبه بالهای درخشان، به سمت او رفت.
The glisten of sweat on his forehead indicated his intense effort during the workout.
درخشش عرق روی پیشانیاش نشاناز تلاش شدید او در حین تمرین داشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «glisten» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/glisten