با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Glister

ˈɡlɪstər ˈɡlɪstə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun adverb
( glisten ) درخشیدن، برق زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد glister

  1. verb To emit light suddenly in rays or sparks
    Synonyms: coruscate, flash, glance, gleam, glimmer, glint, glisten, glitter, scintillate, shimmer, spangle, sparkle, twinkle, wink
  2. noun Sparkling, brilliant light
    Synonyms: glitter, glisten, scintillation, sparkle, flash, glint, shimmer

ارجاع به لغت glister

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «glister» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/glister

لغات نزدیک glister

پیشنهاد بهبود معانی