امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Blinking

    ˈblɪŋkɪŋ ˈblɪŋkɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    ذخیره در لغات برگزیده

    معنی‌ها

    adjective
    کورکوری (صفت شعله)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری
    adjective
    (انگلیس - عامیانه - دشنام ملایم) فلان‌فلان شده
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد blinking

    1. verb gleam or glow intermittently
      Synonyms:
      shining gleaming flashing glittering sparkling twinkling flickering glimmering winking blinking nictitating nictating faltering glancing batting blushing peeking squinting tricking overlooking omitting neglecting ignoring disregarding condoning bypassing shunning
    1. verb ignore
      Synonyms:
      ignoring disregarding peeking peeping
      Antonyms:
      attending
    1. verb force to go away by blinking
      Synonyms:
      blinking batting flickering twinkling nictitating nictating winking
    1. adjective informal intensifiers
      Synonyms:
      bloody flaming crashing bally shimmery glittery tinselly glimmerous winking blinky blink-eyed poor-sighted blooming
    1. noun a reflex that closes and opens the eyes rapidly
      Synonyms:
      blink eye blink wink winking winker nictitation nictation blinkard

    ارجاع به لغت blinking

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «blinking» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/blinking

    لغات نزدیک blinking

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    ده واحدی دهانه باجه دهانه منقار مانند دو کوژ دوازده دوجین دوام ندارد دوباره ارزیابی کردن دوباره بکار بردنی دوباره بیمه کردن دوباره تنظیم کردن دوباره سازمان دادن دوباره سهم دادن دوباره گذاری دوباره به خدمت احضار شده دوبلین دوبندی دوتکه دود بیرون دادن دودآکنی دودو