آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۹ مرداد ۱۴۰۴

    Crashing

    ˈkræʃɪŋ ˈkræʃɪŋ

    معنی crashing | جمله با crashing

    noun uncountable

    صدای خرد شدن، صدای شکستن، صدای افتادن

    The crashing of glass made it clear something had broken.

    صدای خرد شدن شیشه نشان داد که چیزی شکسته است.

    Suddenly, there was a crashing from upstairs as the shelf collapsed.

    ناگهان با فرو ریختن قفسه، صدای شدیدی از طبقه‌ی بالا آمد.

    adjective

    تمام‌عیار، مطلق، کامل، بی‌حدوحصر، شدید، حسابی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    He felt a crashing disappointment when his plan didn’t work.

    وقتی برنامه‌اش جواب نداد، ناامیدی شدیدی را تجربه کرد.

    The lecture was a crashing bore; I nearly fell asleep.

    سخنرانی، کاملاً خسته‌کننده بود؛ نزدیک بود خواب ببرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    A crashing fool!

    یک احمق تمام عیار!

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد crashing

    1. adjective completely such, without qualification or exception
      Synonyms:
      complete absolute total utter outright sheer thorough unqualified unreserved positive pure perfect plain flat downright dead thoroughgoing unlimited unmitigated unequivocal unbounded unrelieved consummate arrant all-out flat out damned blooming
    1. verb to go uninvited
      Synonyms:
      invading intruding flopping bedding retiring
    1. verb to sleep
      Synonyms:
      bunking
    1. verb to break down
      Synonyms:
      failing malfunctioning colliding bumping
    1. verb to break into pieces
      Synonyms:
      smashing clashing splintering
    1. verb hurl or thrust violently
      Synonyms:
      breaking smashing crushing banging colliding ramming hurling blasting dropping falling diving plunging pitching toppling upsetting overturning tumbling slipping lurching dashing collapsing failing wrecking cracking crunching busting folding shocking sprawling sleeping sheltering sounding noising plummeting
    1. verb to make a crashing sound
      Synonyms:
      banging slamming clapping smashing clattering whacking
    1. verb to have a collision
      Synonyms:
      bumping striking impacting knocking jolting jarring jostling butting punching smashing totalling
    1. adjective informal intensifiers
      Synonyms:
      bloody flaming blooming blinking bally

    سوال‌های رایج crashing

    گذشته‌ی ساده crashing چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده crashing در زبان انگلیسی crashed است.

    شکل سوم crashing چی میشه؟

    شکل سوم crashing در زبان انگلیسی crashed است.

    سوم‌شخص مفرد crashing چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد crashing در زبان انگلیسی crashes است.

    ارجاع به لغت crashing

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «crashing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crashing

    لغات نزدیک crashing

    • - crash-landing
    • - crasher
    • - crashing
    • - crass
    • - crassina
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین کردن وهله
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.