با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Blinky

ˈblɪŋki ˈblɪŋki
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    blinkier
  • صفت عالی:

    blinkiest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
چشمک‌‏زن
- The blinky lights on the dashboard caught my attention.
- چراغ‌های چشمک‌زن روی داشبورد توجهم را جلب کرد.
- The blinky animation on the website was hard to ignore.
- نادیده گرفتن انیمیشن چشمک‌زن در وب‌سایت سخت بود.
adjective
فاسد، خراب، ترش‌مزه، ترشیده (در مورد شیر، ماست و آبجو وقتی مزه‌ی ترش می‌دهند.)
- After a few days in the fridge, the blinky beer was left unopened.
- بعداز چند روز در یخچال ماندن، آبجوی فاسد باز نشد.
- The blinky milk had a distinct tang that surprised everyone at breakfast.
- شیر ترشیده رنگ خاصی داشت که در صبحانه همه را متعجب کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت blinky

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blinky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/blinky

لغات نزدیک blinky

پیشنهاد بهبود معانی