صفت تفضیلی:
blinkierصفت عالی:
blinkiestچشمکزن
The blinky lights on the dashboard caught my attention.
چراغهای چشمکزن روی داشبورد توجهم را جلب کرد.
The blinky animation on the website was hard to ignore.
نادیده گرفتن انیمیشن چشمکزن در وبسایت سخت بود.
فاسد، خراب، ترشمزه، ترشیده (در مورد شیر، ماست و آبجو وقتی مزهی ترش میدهند.)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
After a few days in the fridge, the blinky beer was left unopened.
بعداز چند روز در یخچال ماندن، آبجوی فاسد باز نشد.
The blinky milk had a distinct tang that surprised everyone at breakfast.
شیر ترشیده رنگ خاصی داشت که در صبحانه همه را متعجب کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «blinky» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blinky