فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Blinky

ˈblɪŋki ˈblɪŋki

صفت تفضیلی:

blinkier

صفت عالی:

blinkiest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

چشمک‌‏زن

The blinky lights on the dashboard caught my attention.

چراغ‌های چشمک‌زن روی داشبورد توجهم را جلب کرد.

The blinky animation on the website was hard to ignore.

نادیده گرفتن انیمیشن چشمک‌زن در وب‌سایت سخت بود.

adjective

فاسد، خراب، ترش‌مزه، ترشیده (در مورد شیر، ماست و آبجو وقتی مزه‌ی ترش می‌دهند.)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

After a few days in the fridge, the blinky beer was left unopened.

بعداز چند روز در یخچال ماندن، آبجوی فاسد باز نشد.

The blinky milk had a distinct tang that surprised everyone at breakfast.

شیر ترشیده رنگ خاصی داشت که در صبحانه همه را متعجب کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت blinky

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blinky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blinky

لغات نزدیک blinky

پیشنهاد بهبود معانی