فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Blushing

گذشته‌ی ساده:

blushed

شکل سوم:

blushed

سوم‌شخص مفرد:

blushes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2

(صورت) سرخ‌شده ناشی از خجالت، سرخ‌رو

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

I'm no blushing adolescent giggling at the mere mention of a four-letter word.

نوجوانی سرخ‌رو نیستم که فقط با یک واژه‌ی چهارحرفی (قبیح) بخندد.

The blushing boy was brought before the principal.

پسری که از خجالت سرخ شده بود، نزد مدیر بردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد blushing

  1. adjective turning red
    Synonyms:
    flushed red-faced reddening embarrassed ashamed bashful flushing humiliated blushful
    Antonyms:
    bold arrogant immodest

ارجاع به لغت blushing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blushing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blushing

لغات نزدیک blushing

پیشنهاد بهبود معانی